نیکاجوننیکاجون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نیکا جون هدیه ناز خدا

تب

زندگي باغي بزرگه پره از گلهاي تازه .هركسي يه باغچه از عشق براي دلش مي سازه. نيكاي عزيزم تو هم عشق زندگي من هستي .اين روزها كه ميگذره لحظه به لحظه اش برام سخت ميگذره. اخه از هفته ي پيش تب داري وتبت قطع نميشه .وقتي با اون چشماي نازت مظلوم به من نگاه ميكني وبا زبان بي زباني باهام حرف ميزني جيگرم اتيش ميگيره .انگاري نه ماهگي نيكاي نازم بايد اينجور شروع ميشد. اول دكتر گفت كه داري دندون در مياري ولي خبري از دندون نيست .چند شبه تبت تا 39/5 درجه ميرسه .قطره ي استامينوفن ديگه جواب نميده بعضي وقتها شياف هم كارساز نيست.  بعد از جواب ازمايش دكتر ميگه عفونت داري. نميدونم چطورشد كه دختر گلم مريض شد. ايشالاه هيچ جيگر گوشه اي مريض نشه .دختر گلم زود خو...
29 ارديبهشت 1393

گشت و گذارهاي نيكا جون

سلام دختر گلم اين روزا حسابي سرم شلوغ بود بابت اسباب كشي كه داشتيم .ومن فرصت نداشتم بيام وبلاگت وبرات بنويسم.با اين حال به تو خوش ميگذره اخه اخر هفته ها رو ميريم گردش و تو هم حسابي ذوق ميكني كلا تو جمع بودن رو دوس داري وهركسي را ميبيني مخصوصا خانمها رو حسابي ميخندي ولي رابطه خيلي خوبي با اقايون نداري كمي سخت قبولشون ميكني. كم كم دايره لغاتت هم داره زياد ميشه اين روزها ميگي م م ن ن ولي بيشتر  دد را استفاده ميكني وروجك من از الان بابايي هستي.در حال حاضر نميتوني چاردست وپا بري ولي دنده عقب ميري.وقتي چيزي ميخواي يا از دستت چيزي رو ميگيريم چشماتو ميبندي ودستاتو ميكوبي به پاهات گريه ميكني .خلاصه از الان داري زور ميگي.بهت ميگم دست دس...
14 ارديبهشت 1393
1